اشعار از دیوان حافظ شیرازی در وصف انتظار
28 بهمن 1390 توسط بلوچی
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
ز غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زده ام فالی و فریاد رسی می آید
از آتش وادی ایمن نه من خرم و بس
موسی آنجا بامید قبسی می آید
هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هر کسی آنجا بطریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به می خانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غمست
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاه بازی به شکار مگسی می آید
صفحات: 1· 2